Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-05@01:59:25 GMT

اینجا واژه‌ها به‌خط شده‌اند

تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۹۸۵۳۷

اینجا واژه‌ها به‌خط شده‌اند

شب شعر فصلی به‌ ساعت اصفهان با محوریت مردم غزه و مقاومت با حضور جمعی از شاعران سراسر کشور و علاقه‌مندان برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، راننده روبروی هتل عباسی نگه داشت و به سینما سوره اشاره کرد، که محل برگزاری شب شعر بود؛ از در که وارد شدم، به کودکانی که همراه مادران خود به شب شعر آمده بودند و در دلم به آن‌ها آفرین می‌گفتم که از الان کودک خود را با شعر و فضای شب شعر آشنا می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از پله‌ها پایین رفتم و وارد سالن با صندلی‌های قرمز شدم، دکور صحنه که با اشعاری به خط نستعلیق آرایش شده بود توجه‌ام را به خود جلب کرد، هنوز جلسه شروع نشده بود و فیلمبردار در حال تنظیم میز و صندلی مجری برنامه برای کادر دوربین خود بود.

دقایقی بعد، قاری جوان قرآن در جایگاه قرار گرفت و با صوتی زیبا شروع به خواندن قرآن کرد، و بلافاصله محمدجواد شرافت مجری برنامه که از شهر قم به اصفهان دعوت شده بود، شروع به صحبت کرد و از احمد نوری رئیس حوزه هنری اصفهان دعوت کرد برای صحبت کردن به‌روی جایگاه بیاید و وی خیلی کوتاه ضمن تشکر از مدعوین و شاعران خیرمقدم به مهمانان اصفهان گفت‌.

بعد از آن مجری برنامه از محمدحسین صفاریان شاعر اصفهانی برای شعرخوانی دعوت کرد و اینگونه شعر خود را شروع کرد:

به شبستان خواب گذری عاشقانه کن
شب بیرنگ و خسته را تو بیا شاعرانه کن
و با بیتی شعری داغ دل اصفهان را تازه کرد؛
اگر از ابر آمدی و از این دشت رد شدی
گل اشکی نثار گل این رودخانه کن

لیلا مهذب به جایگاه شعری درباره افغانستان خواند:
غریب و غم زده و بی گناه همسایه
نجیب و خسته دل و بی‌پناه همسایه

بعد از آن، از محمد کاظم کاظمی شاعر افغانستانی دعوت شد با لهجه شیرین افغانستانی برای کشور مظلوم افغانستان شعر بخواند:

سرنیزه را به روی تفنگت سوار کن

با آن زمین سوخته‌ات را شیار کن

وقتی تفنگ هست، زمین هم از آن توست

در سایه تفنگ، فقط کار و بار کن

دهقان این زمینی و شمشیر، داس توست

با آن دمی درو کن و گاهی شکار کن

تا چشم حرص و آز ندوزد به خاک تو

تیر دوسر حوالۀ اسفندیار کن

گر اژدها به بند امیرت نظر کند

او را دو نیمه با مدد ذوالفقار کن

یک نیمه را به سنگ بدل کن به کوه زن

یک نیمه را به دشت بنه، خارزار کن

ای دوست، زنده باش، بساز و بیافرین

دشمن بگو بسوز، بکش، انتحار کن

من سنگ جمع می‌کنم و خانه می‌زنم

تو سنگ جمع کن همه را سنگسار کن

بنیاد تاج و تخت تو این بوده است و بس

شاه شجاع باش و پیاپی فرار کن

رحمان شو و به کلۀ مردم مناره ساز

نام غنی بگیر و گدایی شعار کن

شلوار را کشیده و دستار سر بساز

آنگاه افتخار به ایل و تبار کن

مزد آن گرفت جان برادر، که چور کرد

اما برای ما و شما گفت: کار کن

البته کار، جوهر مرد است، دل مزن

در شهر چور، جوهر خویش آشکار کن

اینجا سزای رابعه‌ها رگ‌بریدن است

خواهی اگر که زنده بمانی، چه کار کن؟

با خون خویش نقش بزن روی سنگ و خشت

آن را به چهارسوی قرون ماندگار کن

تهمینهٔ ملاحت و حسن و وقار شو

رخش تهمتنان وطن را مهار کن

باروت را بکار و از آن بار و بر بگیر

خشخاش را به خون دل خود انار کن

هلمند شو، عبور کن از بند چون و چند

هامون خشک را ورق نوبهار کن

باری به سیستان برو از بام بامیان

باری از اصفهان سفر قندهار کن

دُر دری و لعل بدخشان از آن توست

آن را ببر به مردم عالم نثار کن

ما از پی سنایی و عطار می‌رویم

با ساربان بگو شتران را قطار کن

در ادامه مهدی نظارتی زاده این شعر را خواند:

غمگین‌ترین جای مجسمه لبخندی ست که با یک چاقو تراشیده‌اند
نذر کرده‌ام هربار به تهران می‌آیم روی دیوار سفارت انگلیس یک شعر بنویسم
شن‌های بیابان
سربازهای ما که اتم به اتم به شما فکر می‌کنند
با دهان‌های خونی بومیان آمریکا به شما حمله می‌کنیم

محمد مؤدب نیز به یاد شهید حججی شعری خواند:

دل ای دل ای دل من! عزم کن قلم بردار!
به یاد شاه ابالفضل من قدم بردار

گلو بریده نبودی، زبان بریده مباش!
حیا ز چشم شهیدان کن و دریده مباش!

چو برق تیغ به دل‌های ترس برده بزن
به نام واقعه بر لحظه‌های مرده بزن

چه گفت بر سر آن نیزه سر که سنگین است
سر بریده سخن گفتنش به آیین است
...
ببین صلابت شیران شام جولان را
مبارک است ببر نام این شهیدان را

بخوان! زبان لهیب و جراحت و تب باش
به راه شام چنین در رکاب زینب باش
...

سلام بر سخن تو، سلام بر تو شهید!
فدای سوختن تو، سلام بر تو شهید!

بعد از شعر خوانی با احساس محمدرضا طهماسبی که با زبان بدن در حین خواندن شعری برای مادر که شور مخاطبان را برانگیخت گروه موسیقی برای اجرا روی صحنه آمدند و به اجرای یک قطعه موسیقی سنتی دلنشین پرداختند و در آخر جلسه نیز یکی از شاعران از در وارد شد و فرزند کوچکش روی دستانش خوابیده بود و کودک دیگرش، لباس پدر را چسبیده بود و همپای پدر از بین حضار رد می‌شد.

و در آخر جلسه با این شعر جلسه تمام شد: مانند ستاره‌ای بلوری هستی آن‌سوی هزار سال نوری هستی از دوری تو جهان پر از نفرت شد ای عشق بگو کدام گوری هستی!

کد خبر 708422

منبع: ایمنا

کلیدواژه: به ساعت اصفهان شب شعر به ساعت اصفهان شب شعر حوزه هنری حوزه هنری استان اصفهان شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق شب شعر کار کن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۹۸۵۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ایستادن

  صورت‌هایشان با من فرق چندانی نمی‌کند. گاهی سیاه‌اند گاهی بلوند و چشم آبی. می‌گویم فرق چندانی نمی‌کند چون وقتی به بالحجه می‌رسند یحتمل چشم‌هاشان پر شده و از اینجا معلوم است شانه‌هاشان بیشتر می‌لرزد. پرت شده‌ام توی دانشگاه کلمبیا. اینها همان دانشجویان معترضی هستند که تا روز آخر پیروزی فلسطین «فیری فیری پالستاین» می‌گفتند.کسی چه می‌دانست این نسل‌کشی یک سقلمه بزرگ باشد به دانشجویان تازه جوان آمریکایی و اشهد گفتن یکی یکی دهان به دهان بچرخد و حالا بوی چمن و بالحجه و باد بهاری توی دانشگاه صورت را خنک کند و من اینجا نگاهشان کنم. اینجا توی ایران، تهران، خیابان ری و با صدای شیخ حسین انصاریان، نگاه کردنشان را حس کنم و به این فکر کنم که شباهت ظاهری چه معنایی دارد وقتی قلب و زبانمان الان یک چیز می‌خواهد و چشم هام توی نور تیرچراغ برق، برق بیفتد از اشک و فکر کنم چه چیزی می‌تواند یک آدم را در هرجای دنیا متمایز کند و برسم به جمله «نظر همه محترم نیست، به آزادی تفکر با آزادی عقیده برابر نیست» و به ایستادن.

دیگر خبرها

  • قدردانی از معلمان روستای ژان شهرستان دورود+گزارش
  • استفاده از واژه «اسرائیل» در رسانه‌ها ممنوع
  • دولت عراق استفاده از واژه «اسرائیل» را در رسانه‌ها ممنوع کرد
  • استفاده از واژه «اسرائیل» در رسانه‌های این کشور ممنوع شد
  • استفاده از واژه «اسرائیل» در رسانه‌های عراقی ممنوع شد
  • طرح/ با مهر معلم آمدم تا اینجا
  • آریایی‌ها چه کسانی بودند؟/ نگاهی عمیق به مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران
  • کلید واژه پیشرفت صنعت بیمه
  • بیا در آغوشم؛ به یاد «حسین بختیاری» که بهار پر کشید
  • ایستادن